گاوگولیا ، گرگ و پل شاخدارشکسته !
روی گاو نوشت : گاوگولیا گیر داده است سر از کار شلغمکار در بیاورد و ظاهرن این ماجرا سر دراز دارد.
شلغمکار مکث می کند دستمال سفیدی از جیبش بیرون می کشد و عرق روی پیشانی اش را خشک می کند.
شلغمکار : ببینم اینجا مرکز پلیسش کجاست ؟
گاوگولیا : پلیس ؟ ما اینجا یه پل داریم که اونم پلی ست در مرکز گاشکستان بنام پل شاخدارشکسته !
شلغمکار : اما من اصلن منظورم پل نیست !
گاوگولیا نیشش را تا بنا گوش باز می کند : پس چیس ؟
شلغمکار : پلیس ، پلیس !
گاوگولیا : شما آدما چقد عجیب حرف می زنید.
شلغمکار : اما پلیس اصلا عجیب نیست ، یه چیز کاملا عادیه !
گاوگولیا : مث تخلیه و توالت ؟
شلغمکار : وای ، وای ، اگر بدونم مرکز پلیس کجاست می گم باهاتون برخورد کنن !
شلغمکار در میان علوفه دنبال سوئیچش می گردد و زیرلب چیزی می گوید.
گاگولیا دنبالش راه می افتد : یعنی مث تراکتوره ؟
شلغمکار : چی ؟
گاوگولیا : پلیس دیگه ؟
شلغمکار : چرا تراکتور ؟
گاوگولیا : آخه ما گاوا گاهی که در حین نشخوار راه می ریم حواسمون پرت میشه برخورد می کنیم به تراکتور مزرعه ! البته ما برخورد می کنیم ها ، اون برخورد نمی کنه !
گاوگولیا دستی به کله اش می کشد ، کمی فکر می کند .
شلغمکار : اما پلیس مث تراکتور نیست آقای محترم !
گاوگولیا : پس چیه گاو محترم ؟
شلغمکار از جایش بلند می شود به پوز گاوگولیا نزدیک می شود.
شلغمکار : من گاو نیستم !
گاوگولیا : چه فرقی می کنه ؟
شلغمکار : چی ؟
گاوگولیا : اینکه شما گاو باشید یا آدم ؟
شلغمکار : شما دارید به من توهین می کنید !
گاوگولیا : اما من فقط سوال پرسیدم.
گاوگولیا سرش را پایین می اندازد.
گاوگولیا : من همش فکر می کنم توی همه ی سرزمین ها فقط گاو هست.
شلغمکار : خب هست !
گاوگولیا : پس چرا ناراحت می شی ؟
شلغمکار : که چی ؟
گاوگولیا : که گاوی !
شلغمکار : گفتم هست اما نگفتم من می تونم یه گاو باشم.
گاوگولیا : یعنی باید بتونی ؟
شلغمکار : آره
گاوگولیا : چطور ؟
شلغمکار : توی مرکز پلیس بهتون می گم !
گاوگولیا : آخرش من نفهمیدم این موجود چیه ؟
شلغمکار : پلیس ؟
گاوگولیا : آره ، میشه مث تخلیه کردن راجع به اینم چیزی بگی؟
شلغمکار : شما تا حالا قانون شکنی کردی ؟
گاوگولیا : آره
شلغمکار : کردی ؟!!!
گاوگولیا : آره خب !
شلغمکار : یعنی شما هم قانون دارین ؟
گاوگولیا : اگر نداشته باشیم ممکنه گرگ بیاد ما رو بخوره !
شلغمکار : گرگ چرا ؟ مگه شما هم گرگ دارین ؟
گاوگولیا : پ نه پ فقط شما گرگ دارین ! من بعضی وقتا گشنه م میشه در آغل رو میشکونم میام تو مزرعه .
شلغمکار : خب ؟
گاوگولیا : تنها چیزی که ماها می شکونیم همینه !
شلغمکار : البته از یه گاو نباید توقع داشته باشم بدونه قانون چیه !
گاوگولیا : منم از شما توقع ندارم مث یه گاو باشی !
شلغمکار : حالا میخوای بدونی قانون چیه ؟
گاوگولیا : پیچیده س ؟
شلغمکار : قانون ؟
گاوگولیا : توضیح دادنش ؟
شلغمکار : چطور ؟
گاوگولیا : خسته نشم یه وقت !
شلغمکار آه بلندی می کشد.
شلغمکار : قانون یه سری حد و مرزه واسه تخلف نکردن ، تابع بودن ، نظام یافتن !
گاوگولیا : من فقط مرزشو فهیمدم.
شلغمکار : چطور ؟
گاوگولیا : ما دور تا دور مزرعه یه چی برامون گذاشتن تا ازش خارج نشیم ، اما ما می شیم ، می ریم مزرعه همگاوه ! یعنی اون تیر و تخته ها رو می شکنیم می ریم !
شلغمکار : البته که شما گاوید !
گاوگولیا : یعنی شما نیستید ؟ شما نمی شکنید ؟
شلغمکار : ما آدمیم !
گاوگولیا : همتون ؟ یعنی هیچکدومتون گاو نیستید !
شلغمکار به فکر فرو می رود
شلغمکار : می شکنن اما آدمن ، گاو نیستن !
گاوگولیا : چطور میشه بشکنن اما آدم باشن ، پس گاون !
ادامه دارد ...
زیرپای گاو نوشت : در گاشکستان از دل بوسکه و تیمش متنفرند چون آنها زدند و پرتقال را اوت کردند. پرتقال تنها میوه گاشکستان است که آنها سالی یکبار حق خوردنش را دارند !
با عکسی از خودت آپم
منم از شما توقع ندارم مث یه گاو باشی
خسته نشم یه بار!!!!!!!!!!
وااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای مردم از دست این گاوگولیا! داستان به شدت داره خفن میشه.
زیرِ زیر پای گاو نوشت : به اهالی گاشکستان بگو چزاره و بچه هاش تیم دل بوسکه رو له میکنن.