گاوگولیا و فرار شلغمکار !
روی سر گاو نوشت : این قسمت پایانی داستان مواجه گاوگولیا با شلغمکار است ، در قسمت های بعدی پای آدم های دیگری به سرزمین گاشکستان باز شده و سر راه گاوگولیا قرار می گیرند ، حتا شما می توانید انتخاب کنید چه کسی باشد .
شلغمکار دستی به کله اش می کشد.
شلغمکار : میشه بگی یه آدم گاو چطور آدمی می تونه باشه ؟
گاوگولیا : مث تو !
شلغمکار : من ؟
گاوگولیا : آخه یه گاو که نمی تونه آدم باشه یه آدم هم نمی تونه یه گاو باشه ، الان خود من نمی تونم تحمل کنم مث تو باشم !
شلغمکار : مگه من چمه ؟
گاوگولیا : چمه ؟
شلغمکار : یعنی مگه من چطورم ؟
گاوگولیا : خسته می شم ، شما همتون مث همین ؟
شلغمکار : چطور ؟
گاوگولیا : چون همش داری از من سوال می پرسی !
شلغمکار : نباید بپرسم ؟
گاوگولیا : نع ! ما وظیفه مون چیز دیگه س !
شلغمکار : چیه ؟
گاوگولیا : اینکه شکمتونو سیر کنیم ! اگر گیر بدی شیرمو حرومت می کنم !
شلغمکار می خندد.
گاوگولیا : کجاش خنده داشت !
شلغمکار : یاد عمه م افتادم !
گاوگولیا : چرا عمه ت ؟
شلغمکار : عمه م منو شیر داد همیشه م همینو بهم می گفت !
گاوگولیا : می گفت ؟
شلغمکار دستمال سفیدش را از جیبش در می آورد و اشکش را خشک می کند
شلغمکار : اون مرحوم شده !
گاوگولیا : یعنی چی شده !
شلغمکار : مرده !
گاوگولیا : اون چی بود از گوشه چشمت خشک کردی ؟
شلغمکار از گاوگولیا می خواهد بنشینند ، فضا معنوی می شود.
شلغمکار : اشک بود.
گاوگولیا : آب بودا !
شلغمکار : شما می گی آب ؟
گاوگولیا : ما همچین چیزی نداریم !
شلغمکار : خب خب ! بگذریم.
گاوگولیا : یه سوالی بپرسم ؟ آخرش نفهمیدم پلیس چیه ؟ قانون چیه ؟
شلغمکار : شما تا حالا پریدی تو خونه ی مردم چیزی بدزدی ؟
گاوگولیا : مگه من کفترم !
شلغمکار : پریدن یعنی این که رفتی توی یه جایی چیزی بدزدی ؟
گاوگولیا : یعنی چی دزدیدن ؟
شلغمکار : یعنی یه چیزی رو یواشکی برداری در ری !
گاوگولیا : نه ، شما اینکا رو کردی؟
شلغمکار : آقای محترم ، ببخشید گاو محترم ، من یک مدیر عالی رتبه ام ، نیازی به دزدین ندارم.
گاوگولیا : یعنی شما نپریدی ، ندزدیدی ، یعنی یه مدیر عالی رتبه نباید بدزده ؟
شاغمکار : نع !
گاوگولیا : مگه تو آدم نیستی ؟
شلغمکار : چه ربطی داره ؟
گاوگولیا : تو داری می گی آدما اینکارو می کنن.
شلغمکار : نه فقط آدما. حتا حیوونا !
گاوگولیا : ما که اینکار رو نمی کنیم ، ما اگر چیزی بخوایم می ریم بر می داریم !
شلغمکار : امکان نداره !
گاوگولیا : شما اگه لازم داشته باشی نمی دزدی ؟
شلغمکار : بر می دارم بعد می ذارم سرجاش !
گاوگولیا می خندد و می زند پشت شلغمکار.
گاوگولیا : چقد باحالی ن شماها ، بر می دارین بعد می ذارین سرجاش بعد این دزدی نمی شه ، چقد خوبه ! بعد می پرین ؟
شلغمکار : کجا ؟
گاوگولیا : تو گفتی باید بپریم روی دیوار .
شلغمکار : اما من یک مدیر عالی رتبه م و نمی پرم !
گاوگولیا : یعنی فرق داره ؟ هرکدومتون یه جور می دزدین ؟
شلغمکار با عصبانیت از جایش بلند می شود.
شلغمکار : من با شما حرفی ندارم ، اینجا هتل هست ؟
گاوگولیا : هتل ؟
شلغمکار : یه جا که بشه توش خوابید ! ضمنن شیک و تمیز باشه !
گاوگولیا : آره ، آغل مرحوم پدربزرگم ! تمیزه !
شلغمکار از فرط عصبانیت به سرعت به سمت ماشینش می رود.
گاوگولیا با صدای بلندی می گوید : اما من آخرش نفهمیدم قانون یعنی چی ؟
توالت ؟ پریدن ؟ دیوار ؟ دزدیدن ؟
شلغمکار از دور جواب می دهد : چون شما گاوی ! نمی فهیمد !
گاوگولیا : یعنی اینکه نمی پریم ، پلیس نداریم گاویم ، خوبه ! چه پیچیده این شماها !
تمام
زیر پای گاو نوشت : در گاشکستان از مرغ ها متنفرند ، آن هم بخاطر اینکه مرغ در سزمین های دور حسابی سر و صدا کرده است . بخاطر همین از عکس مرغ بجای تخته دارت استفاده می کننند ، برای این بازی بنگاه شرط بندی دایر شده است.
خیلی هم خوب! البته مدیران عالی رتبه برمیدارن کارشون که تموم شد یه کوچولوش رو میذارن سرجاش بعدن میپرن میرن.
والا این روزا مرغ رو میذارن تو گاوصندوق :))
حسابی حالش رو گرفتا.... هه هه هه :))